پیغام مدیر:
دو شنبه 24 اسفند 1398 ساعت 19:4 | بازدید : 381 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به وبلاگ من . لطفا براي هرچه

بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما

را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زندگی نامه جلال ال احمد
یک شنبه 15 فروردين 1395 ساعت 18:51 | بازدید : 570 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

Image result for ‫جلال ال احمد‬‎


موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان , ,

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


غرب زدگی از زبان استادجلال ال احمد
یک شنبه 15 فروردين 1395 ساعت 18:47 | بازدید : 466 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

بیشتر این مقاله گرد آوری شده بدون دخل و تصرف از کتاب غرب زدگی با قلم زیبای استاد جلال آل احمد میباشد . این کتاب درمورد بیماری غرب زدگی در جوامع دسته دوم یا به تعبیر ایشان "شرقی" و مربوط به سال 41 - 42 است . جناب جلال در ابتدای شروع کتاب خود ، غرب زدگی را چنین بیان میکند:

"غرب زدگی میگوییم همچون وبازدگی، و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم هم چون گرمازدگی یا سرمازدگی؛ اما نه. دست کم چیزی است حدود سن زدگی...سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده."

ایشان در مورد فلسفه ی اینکه چرا ممالک نوع دوم یا گرسنه مثل ایران عصر خودش را "شرقی" خطاب میکند هم زیاد سخن به میان آورده که قسمتی از آن بدین گونه است:

"برای من غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی؛ بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب یعنی ممالک سیر؛ و شرق یعنی ممالک گرسنه. برای من دولت آفریقای جنوبی هم تکه ای از غرب است؛ گرچه در منتها الیه جنوبی افریقاست و اغلب ممالک امریکای لاتین، جزو شرقند. گرچه آن طرف کره ی ارضند."

ولی بحث مقاله ما "ماشین زدگی" است نه غرب زدگی که جلال آل احمد در مورد ماشین زدگی در قسمت های ابتدایی و انتهایی کتاب خود سخن به میان آورده که بنده حقیر آن ها را همراه با اضافه کردن مطالب کوتاه دیگر و چیدمانی سلیقه ای و در سه بخش برای شما قرار داده ام.

شاید این سوال در ابتدا و قبل از خواندن مقاله به ذهن هر خواننده ای خطور کند که ارتباط ماشین زدگی و ارتشی در چیست و چرا این مقاله در اینجا مطرح شده است، که پاسخ این سوال را خود جلال آل احمد به این صورت بیان کردند:

"چه فرق میکند؟ ماشین ماشین است . منتها یکی بطری شیر میسازد برای بچه ها و دیگری خمپاره میریزد برای کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر ."

در این مقاله به بی ارزش بودن طرف استفاده کننده از ماشین هر چند ماشین پیشرفته اشاره شده است و به این که تنها ارزش ماشین تکنولوژی و اسرار ساخت آن است بسیار سخن گفته شده است و وارد کننده محض ماشین و حتی تعمیر کننده ی آن را کاملا بی ارزش و نوعی جبر سیاست و اقتصاد از جوامع نوع اول و غربی یا سیر میداند.

ما در تاریخ خود نمود بکارگیری این ماشین ها (اعم از موشک، هواپیما، تانک و ...) را در دوران شاهنشاهی پهلوی بسیار به خود دیده ایم و هدف من تنها از گذاشتن این مطلب ، پاسخ به کسانی است که دم از قدرت بالای نظامی و البته پوشالی ما در دوران شاهنشاهی میزنند و غافل اند از اینکه ما تنها (به تعبیر جلال آل احمد) موشک سوارانی بودیم که کاملا یک انسان عادی اند و فقط شانس بیشتری داشتند که هدایت فضاپیما را آموخته اند و اصل آن فضاپیماست که حتی سازنده ی سوخت آن در گمنامی به سر میبرند و حتی اسم آنان و وجود بشری آنان از اسرار نظامی است و فاش کردنی نیست چه برسد به سازندگان سازه ی موشک والاخ...

"دانشمندان سازه ی خود موشک ها و کشف کنندگان اصلی سوخت های جدید برای فضاپیما، در گمنامی صرف به سر میبرند. هم در روسیه ، هم در آمریکا . و چرا؟ چون اسم و رسم سازندگان موشک ها، حتی وجود بشری ایشان از اسرار نظامی است و فاش کردنی نیست؛ اما آنکه موشک را سوار میشود؛ البته که از اسرار نیست، بلکه وسیله ی تحمیق خلایق است...غافل از اینکه او هم آدمی است مثل همه ی آدم ها با اندکی شجاعت بیشتر، یا اندکی شانس بیشتر. چون از سرنوشت آن ها که در فضا سربه نیست شده اند بی خبریم. آخر از اسرار نظامی است! و به هر صورت آیا گمان نمیکنید که فلان فضانورد، در عین حال که آدمی است مثل همه ی آدم ها و با تمام حقوق آدمی در این تجربه فضانوردی چیزی یا شیئی شده است در حدود یک خرگوش آزمایشگاه!!!"

و در ادامه این حالت یعنی خریداری و نصب تجهیزات به تعبیر صحیح جناب کاتوزیان نوعی اشتباه میان علم و تکنولوژی در جوامع در حال رشد معرفی شده است برای درمان مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که خبر از جوامعی شبه مدرنیست می آورد نه مدرنیزه شدن واقعی.

بگذریم ... نکته ی جالب تر اشاره کوتاه جلال به آینده است که ما حتی ماشین هم ساخته ایم و تکنولوژی آن را پیدا کرده ایم و تازه میرسیم به "ماشین زدگی" ! و مثالی از ژاپن می آورد که عزم خود را برای شناخت ماشین جزم کرد و دعوی رقابت کرد و بازارهایشان (آمریکا) را گرفت و در آخر با بمب اتم کوبیدندش که بداند از پس خربزه خوردن چه لرزی هست و ... ادامه که خودتان بخوانید و از نظرات سازنده تان در همین پست ما را بهره مند بفرمایید.

از قسمت رژیمانتاسیون هم چیزی نمیگم تا خودتان کامل بخونید:

قسمت اول - غرب زدگی و ماشین زدگی:

در عرصه ی پهناور جهان ، روزگار ما روزگار دو دنیاست, یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادر کردن ماشین و دیگری در جهت مصرف کردن و فرسوده کردن و وارد کردن آن. یکی سازنده و دیگری مصرف کننده؛ و صحنه این جدال؛ بازار سراسر دنیا و سلاح هایش!

علاوه بر تانک و توپ و بمب افکن و موشک انداز که خود ساخته های آن دنیای غرب است، "یونسکو" ، "اف-آ-او" ، "سازمان ملل" ، "اکافه" و دیگر موسسات مثلا بین المللی که ظاهرا همگانی و دنیایی است؛ اما در واقع امر، گول زنک های غربی است که در لباسی تازه به استعمار آن دنیای دوم برود...منظور از دنیای دوم ممالک با مزد ارزان، مرگ و میر فراوان، زند وزای فراوان تر، خدمات اجتماعی هیچ، یا بصورت ادایی، فقر غذایی، درامد کم، بی خبر از دموکراسی با میراثی از صدر اول استعمار. و این از ویژگی های ممالک نوع دوم است که به تصدیق جلال آل احمد در تاریخ نگارش کتاب غرب زدگی خود (1342)، ما هم بطور واضح از دسته ی دومیم. از دسته ی ممالک گرسنه و دسته اول همه ی ممالک سیرند.

بحث از نفی ماشین نیست یا طرد آن، بحث در طرز برخورد هاست با ماشین و تکنولوژی. بحث در این است که ما ملل در حال رشد - مردم ممالک دسته دوم که دیدیم - سازنده ی ماشین نیستیم؛ اما به جبر اقتصاد و سیاست و آن مقابله ی دنیایی فقر و ثروت میبایست مصرف کنندگان نجیب و سر به راهی باشیم برای ساخته های صنعت غرب . یا دست بالا تعمیر کنندگانی باشیم قانع و تسلیم و ارزان مزد ، برای آن چه از غرب میآید.

تنها همین یکی مستلزم آن است که خود را به انگاره ی ماشین در آوریم و حکومت هامان را؛ فرهنگ هامان را؛ و زندگی های روزانه مان را. همه چیزمان به قد و قامت ماشین در آوریم. و حرف اصلی این دفتر در این است که ما نتوانستیم شخصیت "فرهنگی-تاریخی" خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبری اش حفظ کنیم . بلکه مضمحل شده ایم. حرف در این است که ما نتوانستیم موقعیت سنجیده و حساب شده ای در قبال این هیولای قرون جدید بگیریم. حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه ی تمدن غرب را در نیافته ایم و تنها به صورت و به ظاهر، ادای غرب را در می آوریم - با مصرف کردن ماشین هایش - درست همچون آن خریم که در پوست شیر رفت. و دیدیم که چه به روزگارش آمد. اگر آنکه ماشین را میسازد، اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را حس میکند، ما حتی از این که در زی خادم ماشین در آمده ایم، ناله که نمیکنیم هیچ، پز هم میدهیم. به هر جهت ما دویست سال است (تاریخ مقاله سال42) که همچون کلاغی ادای کبک را در می آوریم (اگر مسلم باشد که کلاغ کیست و کبک کدام است؟) و از این همه که برشمردیم، یک بدیهی بدست می آید؛ اینکه ما تا وقتی تنها مصرف کننده ایم - تا وقتی ماشین را نساخته ایم - غرب زده ایم . و خوش مزه این جاست که تازه وقتی هم ماشین را ساختیم، ماشین زده خواهیم شد! هم چو ژاپون که از صد سال پیش به شناختن ماشین همه بست و چون در ماشین زدگی با غرب دعوی رقابت کرد و تزارها را کوبید (در 1905) و آمریکا را (در 1941) - و پیش از آن نیز بازارشان را از دستشان گرفت - عاقبت با بمب اتم کوبیدندش که بداند از پس خربزه خوردن چه لرزی هستو اکنون نیز که "ملل آزاد" غربی گوشه ای از خوان یغمای بازارهای دنیا را به روی متاع هایش گسترده اند، به این دلیل است که در تمام صنایع ژاپون سرمایه گذاری کرده اند و نیز به این قصد است که جبران کرده باشند مخارج نظامی حفاظت آن جزیره ها را که رجالش از پس جنگ جهانی دوم سر عقل آمده اند و در مورد تسلیحات و قشون و دسته بندی های نظامی، از بیخ عرب شده اند و شاید نیز به این علت که فرد ساده ی آمریکایی میخواهد جبران کرده باشد آن ناراحتی وجدان را که موجب جنون خلبان آن هواپیمای جهنمی "کلوداتیرلی" شد. که داستان عاد و ثمود را در "هیروشیما" و "ناکازاکی" تجدید کرد.

همه این رفتار ها میان ماشین و جوامع دسته دومی تا هنگامی که از سر جبر اقتصاد و سیاست باشد همانگونه است که ذکر شد اما اگه مقوله به سمت ترقی خواهی سوق پیدا کند ، موضوع شبه مدرنیست مطرح میشود . شبه مدرنیست بر خلاف مدرنیست های اروپایی بندرت از اندیشه ها ، ارزش ها ، و روش های اروپایی شناختی واقعی دارد. از این روست که تکنولوژی جدید - که اغلب آن را با علوم جدید یکی می انگارند - درمانی قطعی دانسته میشود که مجرد خریداری و نصب میتواند همه ی مشکلات اجتماعی - اقتصادی - سیاسی را یکسره حل کند. در اینجاست که دوباره بحران هویتی وتقابل دوباره ماشین با فرهنگ و تاریخ پیش می آید و سبب اضمحلال میشود. استبداد منور ، استبداد نفتی و کنترل دیکتاتورمآبانه برای پاسخ گویی به بحران هویتی و فرهنگی ظهور پیدا کرده بدلیل همین فرایندهای نوسازی و شبه مدرنیسم غربگرا و هم قدوقامت ماشین شدن است و (من میگم) پرداختن به این مطالب همانقدر وقتگیر و از حوصله خارج است که خود یکی از علل بروز پدیده ی بزرگ انقلاب اسلامی ایران است.

قسمت دوم - رژیمانتاسیون و خدمتگذاری به ماشین:

رژیمانته کردن مردم خود یکی از ملزومات ماشین است . عامل و معمول با هم . متحد الشکل بودن در قبال ماشین و به صف کشیده شدن در کارخانه و سر ساعت رفتن و آمدن و یک عمر ، یک نوع کار کسالت آور کردن ، عادت ثانوی میشود برای همه ی آدم هایی که با ماشین سروکار دارند. حضور در حزب و در اتحادیه که لباس و ادا وسلام و فکر واحد میخواهد نیز عادت ثالثی است تابع همان ماشین. پس متحد الشکل بودن در کارخانه منجر به متحدالشکل شدن در حزب و اتحادیه میشود و این نیز منجر میشود به متحدالشکل بودن در سربازخانه. یعنی پای ماشین جنگ! چه فرق میکند؟ ماشین ماشین است . منتها یکی بطری شیر میسازد برای بچه ها و دیگری خمپاره میریزد برای کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر؛ و این اتحاد شکل و لباس و فکر، در خدمت گزاری به ماشین (که چارلی چاپلین آن را سخت کوبیده است و اگر ارزش برای او قایلیم، برای این است که زودتر از همه، او به خطر گوسفندوار به سلاخ خانه ی ماشین رفتن، پی برد) بعد در اتحادیه و کلوپ و حزب و بعد در سرباز خانه است که به اتحاد شکل و فکر و لباس و پیراهن سیاهان و پیراهن قهوه ای ها میکشد که هر بیست سال یک بار، همان ممالک غرب را چنان که دیده ایم ، به خون میکشاند و دنیا را به جنگ می خواند و این همه عواقب از خود به یادگار میگذارد . صریح تر بگوییم جنگ طلبی - صرف نظر از اینکه دنباله ی توسعه ی صنعتی شدید و در جست و جوی بازارهای جدید برای صدور کالا به ظهور میرسد - اصلا آداب و رسوم خود را از ماشین اخذ میکند.

این روز ها حتی بچه ها هم میدانند که ماشین ، وقتی به مرحله اضافه تولید رسید و قدرت صادر کردن مصنوعات خود را یافت، آن وقت صاحبان ماشین (کمپانی ها) بر سر کسب انحصار بازارهای صادرات، بارقبای خود از در مخاصمه در می آیند. و این رقیب هرکس میخواهد باشد. تجارت آزاد(!) غربی، دوست و دشمن نمی شناسد.

ولی ما؛ این مایی که نه از دموکراسی خبری دارد و نه از ماشین، تا از "رژیمانتاسیون" اجباری آن درکی واقعی داشته باشد. خوشمزه این است که این ما، حزت و اجتماع فرمایشی هم دارد! ما بجای اینکه از راه ماشین به صف کشیده بشویم و بعد به حزب و اجتماع (دموکراسی) سوق داده بشویم و بعد همان صف ها را در سربازخانه ها بیاراییم، درست از ته شروع کرده ایم. یعنی اول از راه سربازخانه ها که تازه هرگز به کار جنگ نمی آیند، مگر جنگ های خیابانی (!) به صف بستن و صف کشیدن و متحدالشکل بودن عادت میکنیم، تا ماشین که رسید کارمان لنگ نماند، یعنی ماشین لنگ نماند؛ و این نجیبانه ترین توضیحی است که من از واقعیات روزگارمان میدهم. در غرب از ماشین و تکنولوژی به "رژیمانتاسیون" و حزب و سربازخانه و جنگ رسیدند و این جا درست برعکس. از سربازخانه و تمرین جنگ های خیابانی به صف بستن، به حزبی بودن و شدن و بعد به خدمتکاری ماشین میرسیم؛ یعنی میخواهیم برسیم.

قسمت سوم - آدم سازی به قصد خدمتکاری ماشین:

مشکل دیگر از مشکلات اجتماعات غربی، این که علاوه بر آدم های سر به زیر و پاه و راه که می سازد - به قصد خدمتکاری ماشین - آدم های نوع جدیدی هم میسازد که میتوان "قهرمان های از پیش ساخته" به ایشان گفت. در وجود ذی جود ستارگان سینما، یا در سرنشینان موشک های فضانورد و این البته منطقی هم هست. وقتی همه مردم را سر و ته یک کرباس کردی که هیچ کدام، هیچ سر و گردنی از دیگران برتری ندارند، چاره ای نیست جز اینکه گاه به گاه، با یک قهرمان از پیش ساخته این یکدستی در ابتذال بشر را بشکنی و نمونه ای بدهی تا نومیدی یک سره نباشد. اگر یک وقت بود که فلان شجاعت معین (که بقول افلاطون یکی از فضیلت های چهارگانه بود) و نه با قرار قبلی از کسی سر میزد و آن کس قهرمان میشد و شاعران در مدحش سخن می راندند؛ حالا فلان کمپانی فیلم بردار، کسی را میخواند که ادای فلان شجاعت تاریخی یا افسانه ای را برای فلان فیلم در بیاورد و بیا و ببین که روزنامه ها چه داد سخن میدهند و رادیو ها و تله ویزیون ها و کمپانی ها که به هر صورت تجارتش را میکند، چه پول ها خرج تبلیغات میکند و برای قهرمانان خود چه واقعه تراشی ها میکند و ازدواج و طلاقشان را و دزدیدن بچه شان را و شرکت شان را در مبارزه ی سیاه و سفید و رقصیدن شان را در فلان شب با فلان ملکه ی مطلقه و الاخ... از یکی دو سال پیش از این که فیلم آماده بشود مدام در روزنامه و رادیو و تلوزیون می گذارد و میگذارد تا به حدی که خبرش از مسیر "رویتر" و "آسوشیتدپرس"، حتی به گوش وسایل انتشاراتی تهران و سنگاپور و خرطوم هم میرسد. آن وقت نوبت استفاده است و فیلم با ابهت و جبروت و شب افتتاح واحد در پانزده پایتخت جهان و شرکت رجال و غیره بر پرده می افتد و نتیجه؟ یک قهرمان دیگر به صف قهرمانان روی پرده افزوده شده است؛ یعنی در حقیقت از یک قهرمان تاریخی و افسانه ای دیگر سلب حیثیت و اعتبار شده است.

نمونه دیگر این آدم سازی نوع جدید - یعنی از آدم عادی ، قهرمان روی پرده ساختن - سرنشینان موشک های فضاپیما هستند که تا دیروز زن هایشان هم جدی نمیگرفتندشان، یا حتی شوهر هم نکرده بودند؛ اما امروز شهره ی آفاق اند؛ و در چه حال؟ درحالی که دانشمندان سازه ی خود موشک ها و کشف کنندگان اصلی سوخت های جدید برای فضاپیمای، در گمنامی صرف به سر میبرند. هم در روسیه ، هم در آمریکا . و چرا؟ چون اسم و رسم سازندگان موشک ها، حتی وجود بشری ایشان از اسرار نظامی است و فاش کردنی نیست؛ اما آنکه موشک را سوار میشود؛ البته که از اسرار نیست، بلکه وسیله ی تحمیق خلایق است. شکافی است در یک جایی در این پهنه ی یک دست و مبتذل که سرنوشت توده های وسیع است، تا امیدی در دل ایشان بیفروزد که بله تو هم میتوانسته ای سرنشین موشک باشی و الاخ... و آنوقت چه عکس و تفصیل ها، چه تمبر ها، چه پیام ها و چه پیزرها! و با چه مقدماتی و چه تمهیداتی! غافل از اینکه او هم آدمی است مثل همه ی آدم ها با اندکی شجاعت بیشتر، یا اندکی شانس بیشتر. چون از سرنوشت آن ها که در فضا سربه نیست شده اند بی خبریم. آخر از اسرار نظامی است! و به هر صورت آیا گمان نمیکنید که فلان فضانورد، در عین حال که آدمی است مثل همه ی آدم ها و با تمام حقوق آدمی در این تجربه فضانوردی چیزی یا شیئی شده است در حدود یک خرگوش آزمایشگاه؛ این است کاهش بشری! خود حضرات هم پوشیده نمیکنند که بله فلان فضانورد چنین و چنان شجاع والاخ و "آماده ی اینکه جان خود را در راه بشریت فدا کند!" و من میگویم در راه ترقی تکنیک! آخر یک وقتی بود و حضرت ابراهیم که پسرش را به قصد قربانی در راه حق میبرد؛ اما امروز آدمی را به قصد قربانی در راه تکنیک و ماشین فدا میکنند و پز هم میدهند! و با چنان بوق و کرنایی که برای فضا نوردان، از دو سمت زده اند، فراوان میبینی در هر ده کوره ای از سیبری یا آلاسکا، آدم هایی را که به قصد این فداکاری نام نویسی میکنند، یا کرده اند و آیا این خود نوعی فرار از ابتذالی نیست که ماشین به آدمی تحمیل کرده است؟

به هر صورت این است آخرین دست درازی ماشین به حوزه بشریت!

منابع:

انجمن ارتشی دات کام

درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی (عیوضی و هراتی) فصل چهارم ص 67 به نقل از :

همایون کاتوزیان - اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی ص 147

جلال آل احمد - غرب زدگی

موضوعات مرتبط: سبزیجات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زندگی نامه محموددولت آبادی
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 19:2 | بازدید : 496 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

زندگينامه

محمود دولت آبادي، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولتآباد سبزوار به دنيا آمد.

دولت آبادي, از آغاز مشاغل مختلفي را تجربه كرد، کار روي زمين, چوپاني, پادويي کفاشي, صاف کردن ميخهاي کج و بعد به عنوان وردست پدر و برادر به عنوان دنده پيچ کارگاه تخت گيوهکشي, دوچرخه سازي, سلماني و.... بعدها تمام مشاغلي که او در دوران نوجواني و جواني خود تجربه کرد، در آثارش نمود يافت.

دولتآبادي سپس راهي مشهد و آنگاه تهران شد و در اين دوران باز هم مشاغل ديگري نظير حروفچين چاپخانه, سلماني کشتارگاه, رکلاماتور برنامه هاي تأتر, سوفلور کنترلچي سينما, ويزيتور روزنامه کيهان و ... را بر عهده گرفت.

بازيگر تئاتر

در همين دوران دهه 1340 بود که دولت آبادي به صورت جدي با تأتر آشنا شد و ۶ ماه نظري و ۶ ماه هم عملي درس تأتر خواند. در اين دوره شاگرد اول شد و پس از آن "شبهاي سفيد داستايوسکي" را بازي كرد و بعد" قرعه براي مرگ" اثر" واهه کاچا"؛ بازي در نمايش" اينس مندو"," تانيا"," نگاهي از پل"اثر" آرتور ميلر", و بعد از آن کار در اداره برنامه هاي تأتر بود. سپس به گروه هنر ملي پيوست دوره پرباري براي او آغاز شد.

بازي در نمايش "شهر طلايي" تدوين "عباس جوانمرد" قصه طلسم و حرير و ماهيگير" نوشته علي حاتمي," ضيافت و عروسکها" نوشته بهرام بيضايي, سه نمايشنامه پيوسته "مرگ در پاييز" نوشته اکبر رادي و "تمام آرزوها" نوشته "نصرت نويدي" و پس از آن بازي در نمايش "راشومون" که کارگرداني آن را بعدها خود به عهده گرفت. بعدها مشارکت در انجمن تأتر, بازي در نمايشنامه "حادثه درويشي" نوشته "آرتور ميلر" با کارگرداني "ناصر رحمانينژاد" چهرههاي سيمون ماشار اثر برشت با کارگرداني مشترک محسن بلغاني و سعيد سلطان پور.

در سال ۱۳۵۳ مهين اسکويي، کارگردان تأتر از او دعوت كرد که در نمايشنامه "در اعماق" اثر ماکيسم گورکي ايفاي نقش کند. از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۳ تأتر و داستان نويسي، دوشادوش هم، ذهن دولتآبادي را تسخير کرده بود.

[ويرايش] نويسنده

او در همين سال تأتر را براي هميشه کنار گذاشت, اگر انتشار نمايشنامه ققنوس و يا فعاليت دولت آبادي را براي تشکيل سنديکاي تأتر در يکي دو سال بعد از انقلاب مستثنا بدانيم.دولت آبادي, کار منظم داستان نويسي را با انتشار "ته شب" در سال ۱۳۴۱ آغاز ميکند که در آثار او از همان نخستين اثر تا آخرين آنها سلوک خطوط تفکري کلي نگر و نشانه هايي مشخص وجود دارد, همچنين تسلط هاي رشک آميز او در فضاسازي و ديالوگ نويسي از همان آغاز کار پيداست. مشخصه ديگر آثار او عشق به پدر يا خاطره پدري است, ارادت به صادق هدايت، همدلي او با هدايت به رغم تفاوت نگاهشان که به خوبي در رمان سلوک وجه روشنتري به خود ميگيرد, از ديگر مشخصه هاي آثار دولت آبادي است. مشخصه ديگر آثار او نداي اميدواري در عين کلافگي است و نگاه تلخ او به زندگي که اين اميدواري از تربيت و آموزش روستايي او ناشي ميشود, که قناعت و صبوري ويژگي آن است و کاملا با نگاه شهري صادق هدايت متفاوت است. مشخصه ديگري که در کارهاي دولت آبادي بارز بود, اين است که او به شرح بيروني آدمها بيشتر رغبت نشان ميدهد تا شرح دروني آنها, گاه به نظر ميرسد که اين آدمها درون ندارند, از بس که نويسنده به شرح بيروني آنها پرداخته است, به قد و قامتشان به شکل و شمايلشان و خلق و خوي آنها بيش از آنکه نشان داده شود, به وصف در ميآيند و از صافي ذهن و زبان راوي نويسنده عبور ميکنند, تا ماجرا سرانجام پس از آن آغاز شود. تم اصلي داستانهاي او بر دو مدار در حرکت است: روستا و شهر.

[ويرايش] آثار

پس از "ته‌شب"، دولت‌آبادي "ادبار" را به همراه داستان‌هاي "بند"، "پاي گلدسته امامزاده"، "هجرت سليمان" و "سايه‌هاي خسته"، در مجموعه "لايه‌هاي بياباني" در سال ۱۳۴۷ منتشر کرد.

داستان بعدي او "هجرت سليمان" و "سايه‌هاي خسته"، است که از نظر ساختار با آثاري که تا به آن روز منتشر کرده بسيار متفاوت است. در اين اثر، دخالت نويسنده بسيار ناچيز است، ديالوگ و عمل داستاني ماجرا را به پيش مي‌برد که نقش تاثر در آن غير قابل انکار است. اثر بعدي دولت‌آبادي "بياباني" است که نقطه عصيان آثار دولت‌آبادي نيز به شمار مي‌رود، داستان ديگري از ناکارآمدي ساخت و ساز نوين اجتماعي.

پس از آن، دولت‌آبادي اولين رمانش را تحت عنوان "سفر" به چاپ رساند. اين رمان از طرح داستان محکمي برخوردار نبود. "سفر" داستان يک گره، يک بن‌بست است، داستان با يک بحران آغاز مي‌شود؛ از بي‌کار شدن مختار و طليعه دنياي جديد و ورود ماشين که اين گرفتاري‌ها را آغاز کرده‌است. پس از آن دولت‌آبادي رمان "اوسنه بابا سبحان" را منتشر کرد که از ساخت خوبي برخوردار است. رمان با بابا سبحان آغاز مي‌شود و بعد عروسش شوکت و آن‌گاه پسرها صالح و مصيب و ديگر شخصيت‌ها، در شبکه‌اي منطقي از روابط اجتماعي روستا و تعاملي معقول و ناگزير، يکي‌يکي پا به صحنه داستان مي‌گذارند.

رمان بعدي دولت‌آبادي "باشبيرو" است که اين اثر با آثار قبلي دولت‌آبادي تفاوت فاحشي دارد.

دولت‌آبادي داستان‌هايي دارد که پرده داستان به روي يک زن باز مي‌شود. "جاي خالي سلوچ" و "کليدر" (و نيز "باشبيرو") از آن جمله است. پس از آن "گاواره‌بان" را مي‌نويسد که رماني کوتاه‌تر از "باشبيرو" و نه به خوبي "اوسنه بابا سبحان" است، "گاواره‌بان" نيز چون هميشه با يک بحران آغاز مي‌شود.

داستان بعدي دولت‌آبادي، "مرد" است که در سال ۵۱ نوشته مي‌شود ولي در سال ۵۳ به دست مخاطبان مي‌رسد. داستان کوتاه نسبتا بلندي راجع به مرد شدن يک پسر نوجوان، اين نوشته مثل بقيه آثار دولت‌آبادي داستان فقر است اما داستان نکبت نيست و اين درست در جهت عکس نوشته‌هاي نويسنده‌اي مثل چوبک است که در آن‌ها مي‌توان بوي چرک و کثافت را فهميد، ولي تفاوت دولت‌آبادي با چوبک در اين است که وقتي دولت‌آبادي از مردم عادي يا فرودست جامعه صحبت مي‌کند نگاه او نگاهي آرماني و حتي حماسي است. اثر بعدي او "عقيل عقيل" است. اين اثر ديگر با بحران شروع نمي‌شود بلکه داستان با فاجعه آغاز مي‌شود؛ زلزله! در مرکز فاجعه عقيل قرار دارد که همه کس‌اش مرده‌اند جز دخترش شهربانو، که با او به صحرا رفته بوده‌است و جز پسرش تيمور که در گناباد به سربازي رفته‌است. در "عقيل عقيل" اين پدر است که پسر را گم کرده‌است اما در واقع تيمور تنها پسر عقيل نيست که همه کس و کار اوست؛ پس باز هم عقيل پدر گم کرده‌اي بيش نيست.

پس از آن "از خم چنبر" را منتشر مي‌کند که بسياري معتقدند موضوع يا ماجرا در اين داستان اهميت ندارد. اثر ديگري که از دولت‌آبادي منتشر مي‌شود "ديدار بلوچ" سفرنامه کوتاهي است که شرح سفري است که دولت‌آبادي به زاهدان و آن حدود داشته است. سفرنامه از مشاهدات وي از زاهدان آغاز شده و بعد همراه راوي به ميرجاوه و زابل هم سري ميزنيم. در اين اثر برخي افکار و روحياتي که دولت‌آبادي در جابه‌جاي آثارش به عنوان تفکري محوري در داستان‌هايش بروز داده است، در اين اثر نمودي آشکار و مستقيم پيدا مي‌کند. اثر بعدي او "جاي خالي سلوچ" است. اين داستان با غيبت سلوچ با جاي خالي او آغاز مي‌شود، پدر نقطه اتکا و اطمينان خانواده ناگهان نيست شده يا از بين رفته است.

[ويرايش] كليدر

اثر بعدي دولتآبادي "کليدر" است, رماني در ستايش کار و زندگي و طبيعت، که خود دولتآبادي بارها گفته است "ديگر گمان نکنم که نيرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاري کاملتر از کليدر بکنم. کليدر از جهت کمي و کيفي، کاملترين کاري است که من تصور ميکردهام که بتوانم و شايد بشود, گفت در برخي جهات از تصور خودم هم زيادتر است.

کليدر, يک رمان عظيم روستايي است در ۱۰ جلد و بالغ بر ۳ هزار صفحه که او بيش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کرده است و حجيمترين رمان فارسي به شمار ميرود ؛ البته گمان نميرود که دوباره چنين حادثهاي تکرار شود, با زباني فخيم و حماسي و بيش از شصت شخصيت که جملگي تمام و کمال پرداخته شدهاند.

دولتآبادي, در ادامه جلد دوم مردم سالخورده را مينويسد که زندگي همه آدمهايي است که چون راوي دردمند اين اثر زخمها را از اين زمانه بيرحم بر جان خود احساس ميکند؛ فقر, فقر, فقر.

اثر بعدي او سلوک است که جنجالهاي بسياري را به پا کرد. و محمدعلي سپانلو، در ماهنامه جشن كتاب در دوراني كه خودش سردبيري آن را بر عهده داشت،‌ نقد مفصلي بر آن نوشت. [۱]

[ويرايش] جوايز

دولت آبادي، در سال 1382، در نخستين دوره‌ء جايزه ادبي يلدا (به همت انتشارات کاروان و انتشارات انديشه سازان)، جايزه يك عمر فعاليت فرهنگي را دريافت كرد.

 

 
موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زندگی نامه آرال استاین
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 19:1 | بازدید : 467 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

استاین می‌گوید:" وظیفهٔ بزرگی دارد و آن سیخ کردن مو بر اندام بچه هاست" کتاب‌های او با فروش بیش از ۲۵۰ میلیون نسخه در سطح جهان او را به پر فروش‌ترین نویسندهٔ کودک تبدیل کرده‌است. او هم اکنون همراه همسرش جین (jane) و پسرش مت (matt) زندگی می‌کند. استاین می‌گوید:"من عاشق این هستم که خواننده‌هایم را به جاهای ترسناک ببرم آیا می دانید ترسناک‌ترین مکان کجاست؟ این محل ذهن خود شماست." آر. ال. استاین «رابرت لارنس استاین» در سال ۱۹۴۳ در شهر کلموبوس در ایلت اوهایو به دنیا آمد. نویسندگی را از نه سالگی، با نوشتن لطیفه و داستان‌های فکاهی برای همکلاسی‌هایش آغاز کرد. اولین کتاب او "راه و رسم مسخرگی و خنداندن دیگران" نام داشت. استاین ادیبات ترسناک را ار سال ۱۹۸۶، با کتاب"وعده ملاقات با یک غریب" نام داشت که در مجموعه خیابان وحشت بود که در سال ۱۹۸۹ به چاپ رسید. او در سال ۱۹۹۲ مجموعه مورمور «goosebumps» را نوشت.

موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زندگی نامه منوچهر احترامی
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 19:0 | بازدید : 571 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

 

منوچهر احترامی در تهران متولد شد.  مادرش، خواهر آیت‌ الله علامه میرزا ابوالحسن شعرانی بود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان‌های «محمدیه» و «سلمان» و متوسطه را در دبیرستان‌های «اقبال»، «مروی» و «دارالفنون» گذراند. در ۱۳۳۹ هـ .ش پس از اخذ دیپلم، در رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. پس از اتمام تحصیلات، به استخدام مرکز آمار ایران در‌آمد. او با مطالعه دیوان غزلیات سعدی به ادبیات علاقه‌مند شد و به سرودن شعر و نوشتن قطعات ادبی و قصه روی آورد. احترامی  طنزنویسی را از  ۱۳۳۷ هـ .ش آغاز کرد و اولین کار خود را در این زمینه در مجلۀ فکاهی «توفیق» به چاپ رساند. از این رو در همین سال به همکاری با آن مجله دعوت شد و به عضویت هیأت تحریریه آن درآمد. او بیشتر مطالب طنز خود را با اسامی مستعار «م. پسرخاله» و «الف. این‌کاره» در آن مجله به چاپ رساند.

علاوه بر طنزنویسی، در تنظیم مطالب نیز با مجله همکاری ‌کرد.  در همین ایام  در کنار طنزنویسی، به  مطالعه  ادبیات عامه پرداخت و سرودن شعر برای کودکان را آغاز کرد. احترامی از ۱۳۴۳هـ .ش کمتر با مجله توفیق همکاری نمود و با  توقیف مجله در ۱۳۵۰ هـ .ش، از عرصۀ مطبوعاتی فاصلۀ بیشتری گرفت و همکاری خود را با رادیو ـ تلویزیون  دنبال کرد و به نوشتن طنز پرداخت. او  پس از  پیروزی انقلاب اسلامی در دو نشریۀ «رفتگر» و «آهنگر» مشغول  طنزنویسی شد. در دهۀ شصت  مجموعه ‌اشعار کودکانۀ حسنی («حسنی نگو یه دسته گل» و «حسنی ما یه برّه داشت») را چاپ کرد. همچنین با انتشار مجلۀ «گل‌آقا» با آن مجله به همکاری پرداخت. از مردادماه ۱۳۷۲ هـ .ش نیز نوشتن «جامع‌الحکایات» را آغاز کرد و «وقایع‌نویسی» را نیز با گوشه‌چشمی به وقایع‌نویسی دورۀ قاجار با امضای «م. وقایع‌نویس» دنبال نمود. او علاوه بر همکاری با مطبوعات، فعالیت‌هایی نیز در زمینۀ طنز رسانه‌ای داشته است که نگارش فیلمنامۀ «دندون‌طلا» از جمله  آنهاست. احترامی در این سال‌ها علاوه بر طنزنویسی، تحقیقات ادبی گسترده‌ای نیز انجام داد، که حاصل آن‌کتاب «طنز در ادبیات تعزیه» بود.

او  در شعر (کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر عامیانه و…) و  نثر (نثر کلاسیک، داستان کوتاه و…) آثار طنزآمیز متعددی از خود بر جای گذاشت. در زمینۀ ادبیات کودکان (طنز و جدی) نیز آثار متعددی نگاشت، از این رو او را می‌توان در زمره  جدی‌ترین طنزپرداز کودکان و نوجوانان به شمار آورد. احترامی در۲۲ بهمن ماه ۱۳۸۷ هـ .ش در تهران درگذشت و در گورستان بهشت زهرا در قطعه نام آوران به خاک سپرده شد. آثار متعددی از این طنزپرداز معاصر باقی مانده است که از آن جمله می توان به « مثل کنه چسبیدن»، «گردن کلفتی»، «کی بود رفت زیر میز؟»، «گربه من نازنازیه همه‌ش به فکر بازیه»، «فیل اومد آب بخوره»، «ده تا جوجه رفتن تو کوچه»، «حسنی ما یه بره داشت»، «موش دم بریده»، «طنزآوران امروز ایران»، «ده تا جوجه رفتن تو کوچه»، «خروس نگو یک ساعت»، «موش موشی»، «ندزده و مرغ فلفلی»، «حسنی باباش یه باغ داره»، «مهمان های ناخوانده»، «حسنی و گرگ ناقلا»، «حسن کچل و سه بزغاله»،« عروسی خاله سوسکه و آقا موشه»، «بچه‌ها، من هم بازی»، «خرس و کوزه عسل»، «کرم ابریشم»، «دویدم و دویدم» و « سلیمان بابا سلیمان» اشاره کرد.

موضوعات مرتبط: شاعران و نویسندگان , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نارگیل
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 18:58 | بازدید : 492 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: میوه ها , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شلغم
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 18:57 | بازدید : 456 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

نکته خیلی مهم :

ذکر مورد استعمال داروهای گیاهی تنها بر اساس وظیفه اطلاع رسانی این سایت میباشد و به هیچ عنوان به معنای تجویز یا تکذیب مورد درمانی ذکر شده نمی باشد . 

کلیات گیاه شناسی

شلغم گیاهی است با برگهای ناصاف و بریدگیهای زیاد به رنگ سبز و سفید . ریشه آن غده ای و به شکل های گرد و یا دراز به رنگ سفید با لکه های بنفش می باشد . 
میوه شلغم مانند غلافی باریک و دراز است که در آن چند دانه سیاه وجود دارد . شلغم در هوای سرد بسیار خوب رشد می کند و شاید علت آن باشد که برای درمان بیماریهایی که در فصل سرما زیاد است و بیماریهای تنفسی بکار می رود . 

ترکیبات شیمیایی:

آب 91 گرم 

پروتئین 1 گرم 

مواد چربی 0/2 گرم 

مواد نشاسته ای 6/6 گرم 

کلسیم 40 میلی گرم 

فسفر 30 میلی گرم 

آهن 0/5 میلی گرم 

سدیم 50 میلی گرم 

پتاسیم 270 میلی گرم 

ویتامین ب 1 0/04 میلی گرم 

ویتامین ب 2 0/07 میلی گرم 

ویتامین ب 3 0/6 میلی گرم 

ویتامنی ث 40 میلی گرم 

خواص داروئی:

شلغم از نظر طب قدیم ایران گرم و تر است .خواص شلغم آنقدر زیاد است که می توان گفت این گیاه برای هر دردی درمان است و اگر مردم می دانستند که این گیاه چقدر فایده دارد تمام باغچه های خانه خود را شلغم میکاشتند و هر روزه از آن استفاده می کردند . 

1)شلغم مقوی است 

2)شلغم اشتها آور است 

3)شلغم ضعف جنسی را درمان کرده و اسپرم را زیاد می کند 

4)شلغم سرفه را تسکین می دهد 

5)ترشی شلغم بهترین نوع ترشی است زیرا مقوی معده و روده ها و اشتها آور است 

6)آب شلغم قند خون را پائین می آورد 

7)تخم شلغم را اگر سرخ کرده و بخورید برای ضعف جنسی موثر است 

8)اگر گلو درد دارید آب پخته شلغم را قرقره کنید 

9)خوردن آب شلغم درمان کننده جوش صورت است 

10)آنهایی که حافظه ضعیف دارند حتما باید شلغم بخورند زیرا ثابت شده است که شلغم حافظه را تقویت می کند 

11)شلغم شبکوری را درمان می کند 

12)شلغم بعلت داشتن ویتامین B1 علاج کم خونی است 

13)شلغم برای رشد و نمو استخوانها مفید است بنابراین زنان باردار وشیرده حتما باید از آن استفاده کنند . 

14)زن حامله ای که در مدت بارداری شلغم خورده باشد بچه اش زودتر رشد کرده ، زودتر حرف می زند و حتی زودتر راه می افتد و در مقابل امراض ،مقاومت بیشتری خواهد داشت . 

15)آنهایی ک غده تیروئیدشان کم ترشح می کند باید حتما شلغم بخورند زیرا شلغم بعلت داتشن ید فراوان ترشحات غده تیروئید را تنظیم می کند . 

16)شلغم مهمترین گیاه ضد سرطان است و حتی گسترش سرطان را متوقف می کند . 

17)شلغم درمان بسیاری از بیماریهای پوستی است 

18)شلغم پخته بهترین دارو برای برونشیت است 

و بالاخره سعی کنید که در فصل زمستان برای پیشگیری از سرماخوردگی و بیماریهای تنفسی اقلا چند بار در هفته شلغم بخورید شلغم پخته بهترین صبحانه است. بدن را تمیز کرده و مواد سمی را ازبدن خارج می سازد . البته آب شلغم خام، خواص بیشتری از شلغم پخته دارد بشرطی که معده شما را ناراحت نکند . 


مضرات :

مضرات خاصی برای آن بیان نشده است .

موضوعات مرتبط: میوه ها , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زنجبیل یا زنجفیل، خواص زنجبیل، دانستنیهای زنجبیل، فواید زنجبیل
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 18:55 | بازدید : 454 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: میوه ها , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خواص انار، فواید درمانی انار، دانستنیهای انار، خاصیت انار
دو شنبه 24 اسفند 1394 ساعت 18:53 | بازدید : 496 | نویسنده : A.H.H&A.M.M | ( نظرات )

موضوعات مرتبط: میوه ها , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
نظر سنجی

ایا وبلاگ ما شیسته سایت شدن را دارد؟

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

Alternative content


چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان 2WEB و آدرس 2web.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 67
:: کل نظرات : 6

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6
:: باردید دیروز : 10
:: بازدید هفته : 43
:: بازدید ماه : 112
:: بازدید سال : 482
:: بازدید کلی : 14084